نقاشي كه عاشق نوشتن است
منبع: جام جم آنلاين
پرويز كلانتري، نقاش، طراح و نويسنده سال 1310 در طالقان متولد شد. وي از كودكي علاقه خود را به رنگها نشان داد و به گفته خودش از كودكي با خطخطي كردن ديوار همسايهها كشيدن نقاشي انتزاعي را تمرين ميكرد.
او در دانشكده هنرهاي زيباي تهران درس خواند و سال ۱۳۳۸ در رشته هنرهاي تجسمي دانشآموخته شد. كلانتري در مراكز هنري از جمله دانشكده هنرهاي زيباي تهران و كالج هنري كودكان در كاليفرنيا كار كرده و مدتي مدير كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در تهران بوده و تاكنون در نمايشگاههاي گروهي و انفرادي بسياري در داخل و خارج از ايران، شركت كردهاست.
كلانتري از سال ۱۳۵۳ با شروع نقاشيهاي كاهگلي، دوره تازهاي را در زندگي هنري خود آغاز كرد كه تا امروز آن را ادامه دادهاست. او در حوزه ادبيات داستاني نيز فعاليت داشته و توانسته طي سالهاي گذشته تا امروز كتابهايي چون «ولي افتاد مشكلها»، «چهار روايت» و «نيچه نه، فقط بگو: مش اسماعيل» را منتشر كند.
طي روزهاي گذشته كتاب «تو آن نبودي كه شفق را خونين آفريد» با حضور جمالالدين اكرمي و پرويز كلانتري رونمايي شده است. اين كتاب در كنار تحليل و بررسي داستانهاي پرويز كلانتري ـ كه بيشتر او را به عنوان يك نقاش ميشناسيم ـ دو گفتوگو و سه داستان از او را نيز در بردارد.
بخش نخست كتاب به گفتوگوها اختصاص يافته و نويسنده در بخش دوم نگاهي به داستانهاي كلانتري دارد. در بخش سوم سه داستان از كتاب كلانتري باعنوان نيچه نه، فقط بگو: مش اسماعيل ذكر شده است. به بهانه رونمايي اين كتاب با اين نقاش پيشكسوت به گفتوگو نشستهايم.
اگر مايل باشيد گفتوگويمان را با صحبت درباره كتابي كه اخيرا منتشر كردهايد، شروع كنيم.
پيش از هرچيز بايد به اين نكته اشاره كنم كه همواره به نوشتن بيش از نقاشي علاقه داشتهام و براساس اين علاقه طي سالهاي گذشته تا امروز چندين كتاب از من منتشر شده است. اما درباره كتاب «تو آن نبودي كه شفق را خونين آفريد» بايد بگويم نويسنده در اين كتاب به نوعي سبك نوشتاري مرا كه سبك مدرني به شمار ميرود از منظر ساختارشكني مورد بررسي قرار داده است. اگرچه تصور ميكنم انتشار اين كتاب براي من بهشخصه اتفاق مهمي قلمداد ميشود. شايد به اين خاطر كه بعد از سالها سبك نوشتاري من در داستاننويسي مورد توجه و نقد قرار گرفته است. به ياد دارم زماني كه كتاب «نيچه نه، فقط بگو: مش اسماعيل» به قلم من منتشر شد چندان ديده نشد. اما امروز انتشار كتاب تو آن نبودي كه افق را خونين آفريد با درونمايه تحليل و بررسي آثار من نشانگر اين است كه به آثار داستاني من توجه شده است.
چطور شد كه نويسنده تصميم گرفت سبك و سياق نوشتاري شما را در اين كتاب مورد بررسي قرار دهد؟
اينها گروهي از جوانان هستند كه كارشان تحليل و خواندن داستانهاي نويسندگان معاصر است. من نيز چند بار در مجالس داستانخواني اين جوانان شركت كردم و در واقع نقطه آشنايي من با جمالالدين اكرمي در اين جلسات اتفاق افتاد. او به من گفت وقتي كتاب نيچه نه، فقط بگو: مشاسماعيل را مطالعه كرده بسيار تحت تاثير متن كتاب قرار گرفته است. اين مساله باعث شد تا او به تحليل و بررسي ساير آثار من در آن كتاب بپردازد. من طي سالهاي گذشته تا امروز با مخاطبان آثار داستانيام برخوردهايي داشتهام و به من ثابت شده كه نوشتن ميتواند به مراتب تاثيرگذارتر از هنرهاي ديگر باشد. به خاطر دارم مدتي بعد از انتشار كتاب نيچه نگو، فقط بگو: مش اسماعيل جواني با ظاهري شبيه حضرت مسيح(ع) به منزلم آمد. با ديدن سر و وضعش تعجب كردم. او گفت كه بازيگر فيلم حضرت مسيح(ع) است و از سر لوكيشن فيلم يكراست به منزل من آمده تا بگويد اين كتاب چقدر توانسته روي او اثر بگذارد. مسالهاي كه او را تا منزل من كشانده بود اين بود كه ميگفت نتوانسته مرز بين خيال و واقعيت اتفاقات موجود در كتاب را از يكديگر تفكيك كند و ميگفت نميدانم بايد اين اتفاقات را باور كنم يا نه. درحالي كه من در كتاب نيچه نه، فقط بگو: مشاسماعيل سعي كرده بودم به تبيين شخصيتي چون مشاسماعيل كه كارگر دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود بپردازم و در كنار آن از شخصيتهاي حقيقي و حقوقي مانند عباس كيارستمي و... نيز ياد كنم. در واقع من در اين كتاب به ذكر واقعيتها پرداختم و در قسمتهايي از كتاب وقايع را طوري ترسيم كردم كه واقعي و غيرواقعي بودن آنها براي مخاطب قابل تشخيص نباشد. اين درحالي است كه غيرواقعيترين بخشهاي اين كتاب حقيقيترين بخشها هستند.
دو سال پيش كه نمايشگاهي در گالري ساربان برگزار كرديد، گفتوگويي با هم داشتيم و شما گفتيد كه آرزويتان نوشتن يك داستان مدرن است. اين آرزو امروز تا چه اندازه محقق شده است؟
من از گذشته تا امروز به ادبيات داستاني عشق ميورزيده و از نوشتن لذت ميبردهام. در عين حال آن طور كه اشاره كردم بر اين باورم كه تفاوتهايي ميان ادبيات و نقاشي وجود دارد. يكي از اين تفاوتها اين است كه وقتي شما به برپايي يك نمايشگاه نقاشي از كارهايتان ميپردازيد، عده محدود و مخصوصي از مخاطبان براي بازديد از آثار شما ميآيند. اما در محدوده ادبيات داستاني اين طور نيست. يعني به محض اين كه اثري منتشر ميشود ميتواند ابعاد فراگيري در بين مخاطبان داشته باشد. طي سالهاي اخير كه داستانهايم در نشريات مختلف منتشر ميشد، شاهد ويژگي فراگير بودن مخاطبان بودهام. بعضي مخاطبان از راه دور يعني كشورهايي مثل استراليا و آمريكا نامه مينوشتند و نظراتشان را درباره داستانهايم مطرح ميكردند. اين ارتباط ميان مخاطب و من كه به نوعي صاحب اثر هستم ارتباط عجيبي است كه من آن را در داخل كوچه با همسايگانم ندارم. در حالي كه نقاشي چنين كاري نميكند.
با توجه به اين كه امروز بحث بينارشتهاي اهميت زيادي يافته و شاهد تاثير هنرها بر يكديگر هستيم بگوييد ادبيات تا چه حد در نقاشيهاي شما تاثير گذاشته است؟
كلانتري: ويژگي هنرمندان جوان امروز اين است كه با هنر جهان همگام هستند و نفس ميكشند. نمونهاش هم حراجيهايي است كه نشان ميدهد ايران ميان همسايگان خاورميانه آثار چشمگيرتري ارائه داده است
اجازه بدهيد در ارتباط با سوال شما به مطلبي اشاره كنم. مدتي است كه جهان متوجه هنر كاليگرافي ايران شده است و اين موضوع جا افتاده و همه نقاشان سعي ميكنند در قلمرو كاليگرافي طبعآزمايي كنند. مدتي پيش گالريداري به من گفت يك نمايشگاه كاليگرافي از هنرمندان ايراني در حال برگزاري است و از من خواست تا آثارم را در نمايشگاه شركت دهم. من به او گفتم تا به حال ارتباطي با خوشنويسي نداشتهام. گالريدار پاسخ داد اثري كه ميخواهي در اين نمايشگاه ارائهدهي را به وسيله سبك شخصيات يعني با استفاده از كاهگل و كاشي خلق كن. من نيز پذيرفتم. مدتها به اين مساله فكر ميكردم كه اين اثر بايد چه مولفههايي داشته باشد كه بتواند پيوند مشتركي ميان ما و عربها به شمار رود.
در پايان به اين نتيجه رسيدم كه شعر معروف حافظ يعني الاياايهاساقي... را روي كاشي كار كنم. البته اين را اضافه كنم كه من علاقه زيادي به خط كوفي داشته و دارم. زيرا تصور ميكنم خط كوفي داراي گرافيك خاصي است كه گرافيستها و نقاشها را به سمت خود جذب ميكند. اولين نسخههاي قرآن نيز با خط كوفي نوشته شده است، چرا كه اين خط به نوعي داراي زيباييهاي بصري و گرافيكي است. من اين شعر حافظ را روي كاشي در اين اثر كار كردهام. تصورم بر اين بود مصرع اول اين شعر براي مخاطبان عربزبان قابل فهم است. مصرع دوم اين شعر نيز ميراث فرهنگي ما محسوب ميشود. البته وقتي كار تمام شد نتوانستم آن را در نمايشگاه ارائه دهم. برميگردم به سوال شما كه درباره سهم ادبيات در نقاشيهاي من پرسيده بوديد. ميتوانم در اين ارتباط بگويم ادبيات و نقاشي از گذشتههاي دور تاكنون در كار من گره خورده است.
باز هم از ادبيات در خلق آثارتان بهره خواهيد گرفت؟
بله. هماكنون مشغول كار روي مجموعه آثار كاليگرافي هستم و خط كوفي را زيربناي آثار اين مجموعه قرار دادهام. چون خط كوفي همانطور كه گفتم زيباييها و پتانسيلهاي زيادي براي كار دارد. در اين مجموعه، شكل خط برايم خيلي مهم است.
مشغول چه كارهاي ديگري در حوزه نقاشي هستيد؟
در برههاي از زمان روي موضوع عشاير كار ميكردم كه امروز هم مشغول ادامه دادن همين كار هستم. در كنار آن به ارائه آثاري با مضمون شبهاي طالقان مشغول هستم. سعي كردهام نور مهتاب را در اين تابلوها تصوير كنم. در عين حال مدتي پيش به كوير مصر ايران سفري داشتهام. اين كوير فارغ از زيباييهاي فراوان و درختان گز توانسته منبع الهام من براي تصوير كردن كارهاي تازهتر شود.
از مولفههاي مهم هنر شما در عرصه تجسمي تصوير كردن خانههاي كاهگلي و روستايي بوده است. آيا ميتوان دلبستگي شما به اين مضامين در نقاشي را زادگاهتان در طالقان و نوع بافت زندگي در اين منطقه دانست؟ و اصولا فكر ميكنيد هنرمند به هرحال چقدر از محيط زندگي خود الهام ميگيرد؟
ببينيد، وقتي من كار نقاشي كتابهاي درسي را شروع كردم به اين نتيجه رسيدم كه بايد در كتابهاي درسي به فراخور موضوع، نشانههايي از فضا و محيط ايراني ارائه دهم. روي اين اصل سفرهاي زيادي به طالقان ميكردم و به نقاشي در اين منطقه ميپرداختم. دليل سفرم به طالقان اين بود كه از نزديك شكل و شمايل بچههاي روستايي يا لباسهايي كه ميپوشيدند يا كارهايي كه ميكردند مثل علفچيني يا خرمنچيني را از نزديك ببينم تا بتوانم به نقاشي كردن اين مضامين در كتابهاي درسي بپردازم. آنهايي كه تصاويري كه كشيدهام را در كتابهاي درسي سالها پيش به خاطر دارند، بخوبي ميتوانند متوجه اين نكته شوند كه نقاشي درس «حسنك كجايي» دقيقا همان بچهاي است كه در طالقان ديده بودمش. بنابراين طالقان در عرصه نقاشي به من كمك زيادي كرد تا بتوانم به مدد سبك و سياق خود و استفاده از المانهاي ايراني در كتابهاي درسي به ارائه اثر بپردازم.
آقاي كلانتري! معماري بناهاي ايراني در نقاشيهاي شما از گذشته تا امروز داراي جايگاه خاصي بوده است. چنانچه در اغلب آثار شما دلبستگي تصوير كردن حياطهاي مفروش يا حوضهاي فيروزهاي و طاقهاي گنبدي به چشم ميخورد. اين انگيزهها از كجا نشات گرفت؟
در دانشگاه طراحي معماري را تدريس ميكردم و در جريان سفرهايي كه با دانشجويان به مناطق كوير يزد، كاشان و ارگ بم داشتم، با كوير و نوع معماري آن مانوس شدم. به قدري با اين چشمانداز ارتباط برقرار ميكردم كه بعد از مدتي تبديل به بخشي از كارهايم شد، البته در كنار تصوير كردن نشانههاي كويري، به زندگي عشاير هم پرداختم و تابلوهاي زيادي در اين باره ارائه دادم. از اينها گذشته، احساس كردم آنچه ميتواند نقش بيشتري در تشخص كاري من داشته باشد، استفاده از ماده كاهگل است.
صحبت از طرح نقاشي كتابهاي درسي شد. وضعيت تصاوير كتابهاي درسي را چطور ارزيابي ميكنيد؟
به طور كلي در سرزميني زندگي ميكنيم كه هيچ نسلي نتوانسته تجربه خودش را به نسلهاي بعد منتقل سازد. متاسفانه كاري كه من و ديگر همكارانم در زمينه تصاوير كتابهاي درسي انجام داديم هيچ وقت چندان مورد توجه واقع نشد. من سال 1960 براي گذراندن يك دوره مطالعاتي در اين زمينه همراه چند هنرمند ديگر به آمريكا سفر كرديم. وقتي به ايران برگشتيم به فعاليت در اين زمينه پرداختيم و كارهاي زيادي انجام داديم. نخستين نكتهاي كه در اين سفر مطالعاتي آموختيم اين بود كه تصاوير در كتابهاي درسي بايد در نهايت خوشرويي طراحي شوند. درحالي كه امروز شايد ديگر اين مولفه رعايت نشود. يا مثلا شلختگيهايي در زمينه رنگ تصاوير وجود دارد كه در برخي موارد رعايت نميشود. به هرحال سالها گذشت تا سياستگذاران فرهنگي به اين صرافت افتادند كه از ما چند نفر كه در اين عرصه فعاليت ميكرديم تجليل كنند يك لوح تقدير نيز به من در اين ارتباط اهدا شد. از 25 سالگي طراحي كتابهاي درسي را برعهده داشتم و حتي در اين زمينه كتابهاي تاريخ و جغرافي را نيز طراحي ميكردم. اما متاسفانه همان طور كه اشاره كردم، اين كار هيچ وقت به آن شكلي كه بايد مورد توجه واقع نشد. با وجود اين من از همان زمان هم ايمان داشتم كاري كه من و همكارانم دراين زمينه انجام داديم بسيار ارزشمند است. به ويژه درباره طراحي كتابهاي تاريخ كه سعي ميكرديم اين طراحيها در نهايت وسواس انجام شود. به خاطرم هست در سفري كه چند سال پيش به كازرون داشتم، زنگ مدرسهاي خورده بود و كتاب جغرافي در دست چند دانشآموز بود. دوستم به بچههاي مدرسه گفت: ميدانيد نقاشيهاي اين كتاب را اين آقا ـ يعني من ـ كشيده است؟ در نگاه اين بچهها تحسيني بود كه براي من از هر تقديري بالاتر بود.
شما جزو هنرمندان پيشكسوتي هستيد كه در دهه 50 به همراه هنرمنداني چون حسين زندهرودي، پرويز تناولي، فرامرز پيلارام و... با ورود به مكتب سقاخانهاي آثار درخشاني را ارائه داديد. به نظر شما چرا فعاليت دراين حيطه در سالهاي بعد از سوي هنرمندان اين مكتب ادامه نيافت يا اگر هم ادامه داشت كمرنگ بود؟
كلانتري: در سرزميني زندگي ميكنيم كه هيچ نسلي نتوانسته تجربه خودش را به نسلهاي بعد منتقل سازد. متاسفانه كاري كه من و ديگر همكارانم در زمينه تصاوير كتابهاي درسي انجام داديم هيچ وقت چندان مورد توجه واقع نشد
فراموش نكنيد كه من با 13 سال تاخير به جمع نقاشان مكتب سقاخانه پيوستم. يعني پيش از ورود من به اين حيطه هنرمنداني بودند كه به ارائه اثر در اين زمينه ميپرداختند. اما آشناييام با مكتب سقاخانه به تدريس در دانشگاه برميگشت. در آن زمان شاگردي داشتم كه ميخواست درباره جريانهاي مدرن هنر در ايران كار كند و من درباره مكتب سقاخانهاي به او توضيح دادم. بعد به اين نتيجه رسيدم كه با استفاده ا ز پاسپارتوي كاهگلي خود در اين مكتب وارد شوم و كار كنم. اما درباره سوال شما بايد اضافه كنم در سالهاي اخير به تناسب موضوعي كارهايي در قالب مكتب سقاخانهاي انجام دادهام. مكتب سقاخانهاي از منظر منتقدان، عرصه تجسمي مهمترين جريان هنري ايران به شمار ميرود و نقاشان معاصر در آن دهه هريك به شيوه خاص خود در اين مكتب طبعآزمايي كردند. بعضي از هنرمندان مثل فرامرز پيلارام از منظر كاليگرافي دراين حوزه كار كردند. حسين زندهرودي روي طلسمها و از منظر كاليگرافي كار كرد.
پرويز تناولي از منظر حجم به اين حيطه وارد شد و من هم به مدد پاسپارتوي كاهگلي خودم در اين مكتب كار كردم. صرف نظر از اين مساله معتقدم هنر در دهههاي 40 و 50 به بالندگي و رشد رسيد. در آن سالها خاصه دهه 40، بسياري از فارغالتحصيلان دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به اروپا سفر كردند و در مراجعت، تجربههاي مدرن خود را در عرصههاي مختلف هنر تجسمي در قالبهاي گوناگون خلق ميكردند؛ بنابراين ميراث هنرمندان دهه 40 به نوعي باشكوه و اهميت تلقي ميشود. نقاشي معاصر ايران در آن برهه به 3 دوره هنرمندان نسل اول، نسل دوم و سوم نسل چهارم همان نسل پس از انقلاب تقسيم شد و به نظرم با كسب و تجارب مختلف خوب كار كرده است.
به نظرشما تاريخ مصرف استفاده از يك شيوه يا سبك درعرصه هنرهاي تجسمي چقدراست؟ اصلا ميتوان تاريخ مصرفي براي يك سبك قائل شد؟
من دراين زمينه صاحب نظر نيستم و نميتوانم نظر قطعي بدهم. اما تصور ميكنم هر سبكي جاي خودش را دارد. به عنوان مثال اگر به تاريخ هنر نگاه كنيد متوجه ميشويد كه در دورهاي، امپرسيونيستها آمدند. بعد از آنها فويسمها و در برههاي هم اكسپرسيونيستها و هريك از اينها در قاب خودشان ديده شدند. هنوز ممكن است وقتي به موزهاي در اروپا يا آمريكا ميرويد مجموعهاي از آثار سبكهايي كه به آنها اشاره كردم، مشاهده كنيد.
فكر ميكنيد هماكنون جريان هنر معاصر بين هنرمندان جوان و دانشجويان دانشگاههاي هنر چگونه است؟
درباره شرايط كنوني دانشگاههاي هنر اطلاعات چنداني ندارم. اما معتقدم جريان هنر معاصر در جوانان نيرومند است. ويژگي هنرمندان جوان امروز اين است كه با جهان نفس ميكشند. در واقع اين نسل بخوبي ميدانند كه آثار خود را چطور در نمايشگاههاي جهاني عرضه كنند. نمونهاش هم حراجيهايي است كه نشان ميدهد ايران ميان همسايگان خاورميانه آثار چشمگيرتري ارائه داده است. به عنوان مثال نقاش جواني به نام محبعلي را ميشناسم كه كارهاي زيبايي انجام ميدهد. نه تنها او بلكه بسياري از هنرمندان جوان هستند كه امروز درعرصه تجسمي عملكردهاي مطلوبي انجام دادهاند. به طوري كه ميتوان گفت هنر ايران امروز از پاكستان و عراق و حتي تركيه كه يك پايش در اروپاست نيز پيشتر است. در عين حال، نيرومندترين جريان در هنر ما در حال حاضر در هنر مفهومي نهفته است. نقاشان امروز سعي ميكنند به مقوله محتوا و مفهوم بپردازند.
شنيدهام قرار است آثارتان در يك نمايشگاه گروهي در آمريكا به نمايش گذاشته شود.
بله. اين يك نمايشگاه گروهي است كه قرار است من نيز در آن يك اثر خود را به معرض ديد مخاطبان بگذارم. در اين تابلو من به نقش زن در نظام كوچ اشاره كردهام. به نظر ميآيد كه زن عشاير علاوه براين كه پا به پاي مردان در اموري چون گلهداري شركت ميكند، كار بالاتري نيز انجام ميدهد و آن بافتن است. به بيان سادهتر، زن عشايري همهاش بافته و بافته است و مجموعه دستبافتهاي عشايري بخوبي گواه اين ادعاست. ميتوان گفت خورشيد آريايي سالهاست كه بر روي دستبافتهاي عشايري ميدرخشد. نكته جالب اين است كه زنان عشاير، ميراث قوم خود را در قالب اين دستبافتها منتقل ساختهاند. مساله ديگري كه دراين باره وجود دارد اين است كه هر بافت ويژگيهاي منحصر به خود را دارد. به عنوان مثال يك فرش قشقايي با بختياري و تركمن فرق دارد. به هرحال از آنجايي كه من همواره به نقش كردن عناصر بومي و ميراث فرهنگي كشورم وفادار بودهام، نمادهاي بومي نقش مخصوصي را در آثار من ايفا ميكنند و خوشحالم كه يك نقاش ايراني هستم و ميتوانم اين مولفهها را در آثارم منعكس كنم.
خاطرم هست چند سال پيش نمايشگاهي از آثار شما با مضامين ضدجنگ به مناسبت گردهمايي اسكان بشر در چين برگزار شد. اين درحالي است كه شما پيشتر نيز در مقر سازمان ملل نايروبي اثري با عنوان «شهر ايراني از نگاه نقاش ايراني» در ابعاد سه متر را تجربه كرده بوديد. اگر ممكن است درباره آثار ضدجنگتان درآن نمايشگاه توضيح دهيد؟
مسالهاي كه در اين ميان وجود دارد اين است كه ما نيز مانند ساير كشورها همواره نيازمند داد و ستدهاي فرهنگي با كشورهاي ديگر هستيم و همگام شدن با جريانهاي جهاني تقريبا امري اجتنابناپذير است. ضمن اين كه عملكردهاي موفقيتآميز هنرمندان بويژه در عرصه تجسمي به مناسبتهاي مختلف يا به فراخور جشنوارههايي كه در كشورهاي مختلف برگزار شده ميتواند نقطه درخشاني در هنر ما محسوب شود و نقش ايران را از نقطه نظر هنري در سطوح بينالمللي ارتقا دهد.
روي اين اصل اعتقاد دارم ما در بعضي زمينهها واقعا با جهان نفس ميكشيم و زندهايم. اين مساله براي من نقاش اهميت ويژهاي دارد. نمايشگاهي كه شما به آن اشاره كرديد، چهارمين گردهمايي چين بود. در اين گردهمايي كه درباره منطقه خاورميانه مانند ايران، عراق و افغانستان بود، طراحان و پژوهشگران مسائل شهري از اقصي نقاط جهان گردهم آمدند. آثار من در نمايشگاهي كه در كنار اين گردهمايي برگزار شد، به نوعي درصدد نكوهش اين پديده جهاني برآمد.
كمي درباره موضوع آثاري كه به نمايش گذاشتيد هم توضيح دهيد.
در واقع، من در يكي دو اثر اول، تمام ذهن خود را متوجه جنگ ايران و عراق كرده بودم، اما بتدريج كه جلو رفتم متوجه شدم فاجعه ميتواند تنها متوجه ايران نباشد و در همه جاي دنيا اتفاق بيفتد. چنانچه در عراق و افغانستان به وقوع پيوست. در واقع سعي كردم به تابلوهاي خود در اين نمايشگاه نگاهي منطقهاي ببخشيم. اما به هر حال، هدف اصلي من انعكاس دغدغههاي جنگ و تبعات آن در هر جاي جهان است و به طور كلي در هفت اثري كه در اين نمايشگاه ارائه كردهام، تلاش كردم به آسيبشناسي پديدههاي جنگ و تبعات آن بپردازم.